بردیا
نام و تبار
نام بردیا از ریشه ایرانی کهن بردزبه معنی بلند بودن ریشه گرفته است. در نسخه ایلامی بیستون او پیرتیا نامیده شد، ولی در نسخه اکدی و اسناد خصوصی شهربابل فرم مادی برزیا دارد. هرودوت او را سمردیس، آیسخولوس او را مردوس، جاستین او را مرگیس و هلینیکوس او را مرفیس نامید. در مقابل، کتسیاس پسر کوچک کوروش را تانیوکزارکس (به معنی کسی که بدن نیرومندی دارد؛پارسی باستان: تنو وزرکهبه معنی بلند قامت) و گزنفون او را تانیوکزارکس نامید. هر دو نام بردیا و تانیوکزارکس دلالت بر قدرت بدنی استثنائی شاهزاده دارد که احتمالاً تانیوکزارکس لقب بردیا بود.در نوشتههای هرودوت، بردیا همچون غولی خودنمایی میکندبر طبق کتیبه بیستون، کمبوجیه و بردیا یک پدر و مادر داشتند. هرودوت همچنین میگوید که آنها برادر تنی بودند و مادرشان کاساندان، دختر فارناسپس، شاهزاده هخامنشی بود. اظهارات کتسیاس که گفت همسر کوروش و مادر پسرانش، آمتیس، دختر آخرین پادشاه ماد آستیاگ بوده، احتمالاً اشتباه است
مرگ کمبوجیه
در خلال سه سالی که کمبوجیه در مصر اقامت داشت، در کشورش ناآرامی آغاز شد. در ماه مارس (یا شاید هم آوریل) ۵۲۲ پ. م وی اخباری از ایران دریافت داشت مبنی بر اینکه برادر جوانترش بردیا، طغیان کرده و شاه ایران شده است. طبق نظر هرودوت، کمبوجیه در سوریه بود و به سوی ایران میرفت که یک پیامآور سلطنتی نزد او آمد و خبر شورش در کاخ پادشاهی را به اطلاع وی رسانید. کمبوجیه در بازگشت به ایران شتاب کرد ولی در حین راه در موقعیتی مرموز درگذشت
قتل بردیا
هیچ رویدادی به اندازه تحول جانشینی داریوش اول بر کمبوجیه دوم، به طور مفصل در تاریخ مکتوب هخامنشیان نیامده و در موردش بحث نشده استجدای از متن رسمی کتیبه بیستون، متون دیگری نیز وجود دارند که به شورش و انقلاب در ایران اشاره دارند. این متون توسط منابع این افراد ارائه شدهاند: آشیلوس، کتسیاس، هرودوت، افلاطون، پلوتارک، پولیانوس، پومپیوس، نزوگوس، استرابو و گزنفون. این نکته که آیا داریوش، گئومات غاصب کشته یا بردیا، چیزی اسن که مورد بحث و مناظره کارشناسان و حتی نویسندگانی چون آگاثیاس، آمیانوس، مارسلیانوس، یوهانوس (از آنتیوخیا)، اوراسیوس و پورفیریوس (از تیر) بوده است
داریوش در کتیبه بیستون میگوید که کمبوجیه، بعد از به پادشاهی رسیدن و قبل از حرکت به مصر، بردیا را کشت و قتل بردیا از مردم مخفی ماند. ولی هرودوت میگوید بردیا (سمردیس) به همراه کمبوجیه به مصر رفت و مدت بیشتری در آنجا گذراند. بعدها کمبوجیه به خاطر حسادت بردیا را به شوش برگرداند چرا که بردیا تنها کسی بود که میتوانست کمان فرستاده شده شاه اتیوپی را بکشد. بعد کمبوجیه خوابی دید که برادرش بر روی تخت پادشاهی نشسته است. به همین خاطر او مشاور معتمدش پراکزاسپه را با فرمان قتل سمردیس از مصر به شوش فرستاد. هرودوت ۲ روایت از قتل بردیا میگوید. اول آنکه او در شکارگاهی نزدیک شوش کشته شد، دومی آنکه پراکزاسپه او را در دریا اریتره غرق کرد. راز قتل را فقط پاتیزثیس، مغی که کمبوجیه در غیابش او را مسئول قصر سلطنتی کرد و تعداد اندکی دیگر میدانستند. این مغ، برادری خیلی شبیه به بردیا داشت و حتی نامش از بدو تولد همنام شاهزاده بود. پراکزاسپه برادرش را راضی کرد تا علیه کمبوجیه بشورد و رسماً خودش را شاه اعلام کند و ادعا کند که پسر واقعی کوروش است. برای مدتی او توانست خودش را بردیای مرده جا بزند
در کتیبه بیستون، این شیاد «گئومات مغ» (مگوش، در نسخه اکدی صفت «مادی» هم اضافه میشود.) نامیده شد. این نام توسط ژوستین کومتس ضبط شد. ژوستین میگوید این کومتس بود که شاهزاده مرگیس را بعد از مرگ کمبوجیه به قتل رساند. در کتیبه بیستون گفته شده که گئومات شورشی علیه کمبوجیه در ۱۱ مارس ۵۲۲ پ. م. انجام داد و ادعا کرد که بردیا است. آنطور که هرودوت میگوید، وقتی کمبوجیه در سوریه حضور داشت و در راه برگشت بود، اخبار از پارس به او رسید که برادر کوچکترش تخت پادشاهی را تصاحب کرده است. اگرچه، پراکزاسپه به کمبوجیه اطمینان داد که برادرش بردیا را کشته است. سپس کبوجیه در بهار ۵۲۲ پ. م درگذشت، اعتراف کرد که برادرش را به قتل رسانده است. ولی بعد از مرگ کمبوجیه پراکزاسپه استوارانه مرگ بردیا را انکار کرد. نهایتاً داریوش در بیستون گزارش داد که در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ پ. م. او به کمک ۶ نجیبزاده پارسی کشت و شاه شد
بنابر کتسیاس، کوروش در بستر مرگ بردیا (تانیوکزارکس) را حکمران باکتریا، خوارزم، پارت و کارمانی کرد. بردیا یک مغی به نام سپندادتس را به خاطر جرمش شلاق زد، بنابر این سپندادتس از روی انتقام، به کمبوجیه گفت که برادرش علیه او توطئه میکند. سپس به دستور کمبوجیه، به بردیا خون گاو نر خورانده شد و او کشته شد. سپندادتس خیلی شبیه به بردیا بود، لباس شاهزادهها پوشید و خود را پسر کوچک کوروش جا زد. ۵ سال بعد از مرگش، مادر بردیا از خواجه حرم شنید که پسرش کشته شده و شاه واقعی، سپندادتس است. تا آن موقع، ناپدید شدن بردیا برای همگان بجز ایزاباتس، آرتاسیراس، باگاپاتس مخفی بود. کتسیاس در تاریخ قتل با کتیبه بیستون موافق است که پیش از حرکت کمبوجیه به مصر (۵۲۵ پ. م) بوده است. از آنجایی که حقیقا در ۵۲۲ پ. م آشکار شد، میتوان حرف کتسیاس برای تعیین تاریخ مرگ ۵۲۶ پ. م را قبول کردکتسیاس مدعی است که «تاریخ ایران» تالیف وی، متکی بر اسنادی است که روی پوست نوشته شده و متضمن اقدامات و عملیات پادشاهان هخامنشی است. ضمناً کتسیاس آنچه که در دربار ایران در موقعی که پزشک داریوش دوم و اردشیر دوم بین سالهای ۳۹۸-۴۱۵ پ. م دیده و به گوش خود شنیده را به رشته تحریر در آورده است
قسمتهایی از کتاب «تاریخ ایران» کتسیاس که از ۲۳ کتاب تشکیل شده، در آثار دیودور و ژوستین و پولیئن و نیکلاس دمشقی و مخصوصاً در منتخبات «فوتی» محفوظ مانده است. «دینون» و «پلوتارک» و سایر مولفان به کتسیاس استناد میکنند. کتسیاس پیوسته سعی کرده که اشتباهات و غلطهای هرودوت را اصلاح کند و او را دروغگو و دروغپرداز میخواند. کتسیاس غالباً گفتههایش مخالف هرودوت است و از اینرو «فوتی» سه بار خاطر نشان ساخته که اخبار روایات کتسیاس درباره کوروش و کمبوحیه و مغ و داریوش و خشایارشا با گفتههای هرودوت بکلی متغایر و متفاوت است. در بسیاری از موارد که امکان رسیدگی و تخقیق وجود دارد دیده میشود که کتسیاس از جاده حقیقت منحرف شده است. ولی دی عین حال آثار وی حاوی اطلاعات و اخبار مهمی درباره قرن ۵ پ. م است و زندگی ایرانیان آن زمان جز به جز در آثار او منعکس شده است. درباره تعیین ارزش وقایع قبل از پادشاهی داریوش اول، نباید اخبار و اطلاعات کتسیاس را نادیده گرفت، چرا که از این اخبار میتوان اطلاعاتی درباره قتل مرموز بردیا و کسب قدرت پادشاهی داریوش و غیره بدست آورد
هر چند اطلاعاتی که کتسیاس در اختیار ما قرار داده به طور کلی حالت افسانهای دارد و چندان قابل اعتماد نیست، ولی در زمینه جلوس داریوش میتوان کم و بیش آن را مطالعه کرد. از آثار کتسیاس میتوانیم بفهمیم که در دربار ایران درباره ناپدید شدن بردیا چهها گفته شده و همچنین چه وقایعی به هنگام تاج گذاری داریوش رخ داده است.
در پارهای موارد بخصوص کتسیاس مسلماً از هرودوت و بسیاری دیگر از تاریخ نویسان (بویژه سنتهای ایرانی) آگاه تر بوده است. مسلماً کتسیاس تنها مورخ یونانی است که از تاریخ رسمی مرگ بردیا با خبر بوده است. سایر مورخان یونانی همچون هرودوت مرگ او را در زمان اقامت کمبوجیه یا اندکی دیرتر دانستهاند. در عین حال باز هم کتسیاس تنها منبع یونانی است که عیناً مانند کتیبه های بیستون به یک مغ اشاره دارندکتسیاس رویدادهای قرن پنجم را طوری تنظیم میکند که بر اساس داستانهای آن زمان در دربار شوش، به دورانی بسیار قدیمی تر مربوط میشد. کتسیاس چیزی را شرح میدهد که در دربار ایران شنیده است. این درست است که در بسیاری از موارد حقیقت را تحریف کرده، ولی دلیل این کار اینست که تشریح های تاریخی گفته شده در دربار ایرانی، غیر قابل اعتماد بودهاند و به رویدادهایی که بیش از یکصد سال پیش از آن اتفاق افتادهاند، مربوط بوده است
روایت پومپی تروگ با روایتهای هرودوت و کتزیاس اختلاف دارد. کتزیاس به طوری که ج. پراشک عقیده دارد، نمیتوانست منبع مطلع مربوط به حوادث باشد، زیرا مغ مزبور را مولف اولی «سفندادات» نامیده، ولی تروگ او را به نام گومت ذکر کرده است. علاوه بر آن اصولاً در هر دو داستان وجه اشتراک زیاد نیست. نام گومت نشان میدهد که تروگ به روایت موثق شفاهی ایرانیان استناد کرده است، ولی متأسفانه این روایت ناچیز بوده، زیرا تروگ برای کسب ماجرای مشروح به هرودوت متوسل میگردد. به عقیده نئولدکه، ماخذ اطلاعات تروگ، هارون اهل «لامپساک» بوده که نئولدکه غیر مستقیم از آن استفاده کرده است. «آ گوشتمید» و «پراشک» مولف یونانی «تیماگن» اهل اسکندریه را منبع و ماخذ اخبار تروگ دانسته است و هرتسفلد منبع این اطلاعات را دینون اهل کولوفن پنداشته است. در هر حال، در شرح بیان داستان مربوط به حوادثهای سالهای ۵۲۱-۵۲۲ آن رشته از اخبار ایران که در نظر هرودوت مستور مانده مورد استفاده تروگ قرار گرفته است
تروگ نیز مانند هرودوت اشاره به دو مغ نموده که البته نامهای آنان با نامهای مذکرو در تاریخ هرودوت اختلاف دارد. «گوست» برادر خو «اروپاست» را به پادشاهی برگزید. بنابراین «پاتی زیت» هرودوت با «گومت» تروگ و «سمردیس» هرودوت با «اروپاست» تروگ، مطابقت میکند، ولی بر خلاف هرودوت، تروگ ذکری از «پرکاست» نمیکند و گومت خودش بردیا را میکشد (تروگ بردیا را «مرگید» نامیده) و نقش وی را به عهده میگیرد. طبق خبر تروگ، قتل مرگید پس از مرگ کمبوجیه واقع شدهرودوت می گوید که «سمردیس» مغ گوش نداشت، ولی به طوری که برتین معتقد است، این مطلب افسانه ای بیش نیست، و مانند سایر افسانه هامبتنی بر بازی لغت ها است. کلمه مگوشرا به عنوان «کسی که گوش ندارد» تلقی نمودند و از اینجا تصورات مردم یک افسانه ملی به وجود آمد که به وسیله هرودوت نقل شده است. بعدها کلمه مگوشدرباره کسانی مورد استعمال قرار گرفت که «گوش نداشتند». چنانچه گئومات گوش نداشت در اینصورت داریوش یقیناً از چنین نقصی استفاده می نمود و برای مفتضح کردن دشمن خویش این عیب را از نظر دور نمی داشت و در کتیبه های خود آنرا یادآور می شد. طبق گفته کتزیاس، شخص «سفندادات» بی گوش نبوده استداندامایف می گوید در نقش های حجاری شده در کتیبه بیستون، گئومات با گوش هایش ظاهر می شود
به عقیده هوفمان-کوچکه و ج. هرتل و ک. لمان هائوپت و هرتسفلد حوادث مربوط به پادشاهی گئومات در گاتها به طور مستقیم منعکس شده است. این محققان تلاش کردند تا با استناد بر اوستا بتوانند شرح وقایع سالهای ۵۲۱-۵۲۳ پ. م را جستجو کنند، اما به عقیده داندامایف این کار خارج از جنبه بی طرفی است و قانع کننده نبوده است
طبق روایت بیستون، هنگامی که داریوش بر تخت شاهی تکیه زد، دادارشیش ساتراپ باکتریا بود و ویشتاسپ، پدر داریوش نیز بر پارتیا و پیرکانیا فرمانروایی میکرد. بنابراین میتوان گفت سخن گزنفون - تانااوگزارس (بردیا) ساتراپ ماد، آرمینا و طایفه کادوسیان بود- درست است و میتوان دادارشیش و ویشتاسپ، فرماندار منصوب شده بعدی این مناطق نامید
تنها مورد مطمئن از لوحههای بابلی این است که برای چند ماه، شاه رسمی بردیا/برزیا شناخته شده است. ولی معلوم نیست که این شخص بردیای دروغین است یا بردیای راستین
بنابر روایت هرودوت (کلماتی که کمبوجیه به هنگام مرگ بر زبان راند)، غاصب سلطنت، تمایل به بازگشت استیلا مادها بوده است.
طبق نظر هرودوت سمردیس برای مدت هفت ماه در صلح و آرامش پادشاهی کرد، به علت مرگ وی بود که مردمهای تابع وی دست به شورش زدند.هرودوت میگوید به جز پارسها، بقیه مردم آسیا از سقوط سمردیس ناراحت بودند، چرا که سمردیس ۳ سال مالیات سالانه و خدمت نظامیرا به ساکنین امپراطوری آنها بخشیده بود