ابن بطوطه
آغاز سفرنامه
سفرنامه ابن بطوطه که مدت ۲۹ سال و نیم به طول انجامیده، در روز پنجشنبه ۶ تیر سال ۷۰۴ هجری خورشیدی آغاز شد و با بازگشت ایشان به شهرفاس پایتخت ابی عنان المرینی پادشاه مراکش در پایان دی ماه سال ۷۳۳ خورشیدی پایان یافت.
در این جهانگردی دور و دراز و پررنج در آن گاه که سفر بر روی چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر و شتر بود نویسنده از سرزمینهای شناخته شده دوران خود دیدن میکند، نخست از: مراکش و شهرهای آن، سپس موریتانی ، الجزایر، تونس ، لیبی مصر، شهر قاهره .سعید مصر، دریای سرخ، مینا عیذاب، صحرای شرقی مصر، سینا، فلسطینو شهرهای بزرگ آن بیروت، آسان البقا، طرابلس، جبل لبنان، بعلبک، دمشق، حمص، حماة، معرة النعمان، حلب، الساحل السوری، وحصون اسماعیلیه،حجاز.اردن.
در سال ۷۲۶ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد. سپس از حجاز به عراقرفته و از شهرهای آن مانند: کوفه، بصره .بغداد ، تکریت، موصل، دیدن کرده، دوباره به حجاز برگشته وبه مکه رفته سال ۷۲۷ وبرای بار دوم فریضه حج را ادا کرد. دوباره از شهرهای عربستان دیدن کرده و در سال ۷۲۸ برای بار سوم به مکه رفته وفریضه حج را ادا کرده، واز آنجا از راه ایران به شام رفته ولیکن دوباره به مکه برگشته وبرای بار چهارم فریضه حج را ادا کرده، بعداً از مکه به یمن رفته، از یمن به جده برگشته و از آنجا از راه دریای سرخ به کناره سودان وشرق آفریقا، سومالی،کنیا .تانزانیا، سپس دوباره برگشت به جزیره عرب و سپس به یمن جنوبی و ظفارو از آنجا از راه خلیج پارس که آن را دریای پارس نامیدهاست به ایران رفت و در آغاز راه به مینا ب و رودان و روستاهای کوچک رفت وبعد به بندر جرون و از راه کهورستان ، کوخرد به لاررفت واز لار به خنج که در آن زمان (خنج بال) مینامیدند، و سپس از روستای کوهیج که از مراکز دانش و دانش شرعی در آن دوران بود دیدن کرد و ازآنجا از راه خلیج فارس راهی بحرین شد، و از قطیف واحساءو یمامه در کشور عربستان سعودی دیدن کرد، و سپس برای بار پنجم در سال ۷۳۲ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد، از مکه به جده رفت از آنجا دوباره آهنگ یمن را کرد، ولی موفق نشد، از جده به عیذاب رفت و از آنجا دوباره به قاهره واز آنجا رهسپار سرزمین شام شد واز غزه وشهرهای الخلیل. بیت المقدس ، رمله، عکا، نابلس، و جبله ولاذقیه دیدن کرد، واز آنجا به ترکیه رفت، و پس ترکیه به منطقهٔ کریمه (در جنوب روسیه) و سپس از شهر سرای پایتخت ملک السلطان محمد اوزبک که در کنار رود ولگا واقع بود دیدن کرد. و بعد به شهر بلغاررفت. پس از بلغار آهنگ داشت که به سرزمین تاریک یعنی مناطق شمال قاره آسیا یعنی سیبری واطراف آن برود ولیکن موفق نشد، دوباره به بلغار برگشت. و از آنجا به شهر حاجی ترخان یعنی (آستراخان) رفتند، سپس به قسطنطنیهو جبال قفقازو به آسیای میانه رفت واز شهرهای اسلامی این منطقه مانند: خوارزم، بخارا.سمرقند ، نسف، ترمذ، واز شهر ترمذ به خراسانرفت واز شهرهای بلخ.هرات.تربت جام، توس.سرخس.نیشابور، و بسطام دیدن کرد، سپس به و کابل وغزنهو سپس وارد هند شد.در هند ۹ سال نزد پادشاه هند که محمد شاه نام داشت، ماند و مورد عنایت او قرار گرفت و به دستور پادشاه هند به سمت قاضی القضات برگزیده شد.
پس از زمانی برای رساندن پیغام پادشاه هند به پادشاه چین به دستور پادشاه هند رهسپار چین شد، و در راه سفرش به چین از شهرهای هند مانند: دهلی، کالیور، دولت آباد، و در کناره الملیبار از شهرهای هنور، انو سرور، فاکنور، منجرور ، هلی، جوزفتن، ده فتن، بدفتن و قالقوط (بندرکلکته ) دیدن کردند، واز قالقوط سوار دریا شده و به جزیره ذیبه المهل یعنی (مالدیو) رفت و در آنجا ازدواج کرد، و از سوی حاکم مالدیو به سمت قاضی شهر گماشته شد و یک سال ونیم در آنجا ماند، پس از مالدیو به جزیره سرندیب (سیلان) یا (سریلانکا) رفت، دوباره از آنجا به سواحل ملیبار و هند برگشت، وسپس برای بار دوم به جزیره ذیبه المهل برگشت و از آنجا به بنگال (بنگلادش) و کوهستانهای کامرو (آسام) رفتند، سپس به سرزمین برهنکار (برمه) واز آنجا به جاوه (اندونزی) رفت. واز آنجا به مل جاوه (شبه جزیره ملایو) و سپس به چین رسید واز شهرهای جنوب چین مانند: الزیتون (شوان شوفو) و چین کلان، و قنجنفو، والخنسا (هانگ شو) رفت واز آنجا به ختن(شمال چین) رفت و سپس به سانشیق خان بالق (یعنیپکن)رسید.
پس از اینکه به پکن رسیدنتوانست پیغام پادشاه هند را به پادشاه چین برسانند چونکه پادشاه چین برای سرکوبی وجنگ با پسر عمویش که بر علیه او شورش کرده بود از پایتخت بیرون شده بود، در این جنگ پادشاه چین کشته میشود و پسر عمویش به جای او پادشاه جدید گزینش میشود، بنا براین ابن بطوطه از چین بیرون میشود بدون آنکه پیغام شاه هند بیشتر برساند، وبنا به نصیحت برخی از دوستانش که شاید پادشاه هند بر ایشان خشمگین شود به سوماترامیرود، واز آنجا دوباره به کناره میل بار وقالقوط میرود، در آنجا آگاهی مییابد که پادشاه هند اطلاع حاصل کرده که ایشان نتوانست پیغامش را به پادشاه چین برساند، از ترس غضب پادشاه از هند بر دریا سوار شده و آهنگ سرزمینهای غربی میکند، از قالقوط با کشتی از اقیانوس هندراهی ظفارمیشود، و در روز دوشنبه از ماه اردیبهشت سال ۷۲۶ خورشیدی وارد ظفار میگردد. از ظفار به مسقط، القریات در عمان میرسد، از آنجا به جزیره هرمزو سواحل کنداب پارس میرود وسپس برای بار دوم وارد بصره وبعدا هم کوفه، الحله ، بغداد، واز بغداد به انبار و سپس آهنگ سرزمین شام را میکند. و در راه خود ازشهرهای حدیثه، عانه، الرحبه، والسخنه و تدمر، وبعد از ۲۲ سال دوری از دمشقدوباره وارد دمشق میشود.
از دمشق به حمص، حماه، حلب، سپس عجلون (اردن) بیت المقدس، الخلیل، واز غزه از راه خشکی به دمیاط در مصر، سپس فرسکو، سنمود، ابی صیر، المحله الکبری، ابیار، دمنهور، تا اینکه برای بار دوم به شهر اسکندریهرسید واز آنجا دوباره به قاهره برگشتند واز شهرهای صعید مصر میگذرد تا اینکه به عیذاب میرسد واز دریای سرخبرای بار سوم وارد جده میشود، واز آنجا به مکه میرود وبرای بار ششم وآخرین بار فریضه حج را ادا میکند درسال ۷۴۹ هجری قمری، سپس از مکه به مدینه میرود، وبعد از زیارت به تبوک میرود واز آنجا برای سومین بار به بیتالمقدس میرود، واز آنجا به الخلیل، غزه، واز غزه از راه سینا وصحرای مصر به قاهره بر میگردد، در قاهره خبر برتخت نشستن ابی عنان فارس السلطنه در دولت المرینیه به گوشش رسید و آنجا عزم ملاقات ایشان را نمود، واز قاهره به اسکندریه وباکشتی در سال ۷۵۰ آهنگ مراکش را نمود ودر راه خود از: شهرهای جریه، قابس، صفاقص، بلیانه، واز آنجا از راه خشکی به تونس میرسد، واز تونس برکشتی سوار میشود وبه جزیره سردینیه میرود، واز آنجا به تنس، مازونه، مستغانم، تلمسان، نازی، و در پایان شعبان سال ۷۵۰ به شهر فاسرسید.
پس از اینکه به فاس میرسد به ملاقات السلطان سلطان المرینیمیرود، وبعد از حمد والثنا از سرزمین مراکش وآبادانی وعمران آن دیار ومدح السلطان، پادشاه ابی عنان المرینی، از فاس به شهر طنجهزادگاه خود میرود. وبعد از زمانی از آنجا به شهر سبته میرود واز آنجا برکشتی سوار شده و بهجبل الطارقمیرود، سپس شهرهای رنده، مربله، آسان،مالاگا، بلش، گرانادا(غرناطه) دیدن میکندو دوباره از اندلس به مراکش بر میگردد.
پس از ورود به شهر سویته سبته راهی: سلا، مراکش ، فاس، واز آنجا به سرزمین السودان میرود (در اینجا منظور از سرزمین السودان، جمهوری سودان کنونی نیست، بلکه سرزمینی که ساکنین آن سیاه پوستانند، یعنی آفریقا) پس از اینکه به آفریقا میرسد از: سجلماسه، تغازی (جمهوری مالی) سپس ایوالاتنی (جمهوری موریتانیا)، میمه، تنبکتو، کولو، تکدا (جمهوری نیجر) واز آنجا به سرزمین قبیله بردامه بربری میرود، و سپس به سرزمین الهکار که نیز از قبیله بربرهستند، و از آنجا دوباره به سجلماسه و سپس به شهر فاس برمیگردد.
پایان سفر
در پایان ماه ذی حجه سال ۷۵۴ هجری قمری به فرمان ابی عنان المرینی، وی به این سفر پایان داد و به شهر فاس بر گشتد.
ابن بطوطه پس از بازگشت به شهر فاس به دستور سلطان المرینی دار القضا بر دوش گرفتند وتا پایان زندگانیش در این سمت ماند. داستان است که وی فردی بخشنده، نیکوکار ومهمان دار بودد، وی در سال ۷۷۹ هجری قمری این دار زودگذر را بدرود گفتد.
در این سفر پرماجرا وطولانی ابن بطوطه تنها به دو زبان عربی و پارسی دشواری ارتباطی خود را برطرف میکرد او به جز پارسی و عربی و زبان بربریا آمازیغ هیچ زبان دیگری را چیره نبود ولی از کشورها گوناگونی دیدن کرد، و از مللهای گوناگونی سخن میگوید، همچنین از مواقع این کشورها، ومسافات میان آنها، واتفاق تاریخی که در این کشورها افتاده بوده سخن میگوید، همچنین از آداب ورسوم اقوام وملل گوناگون، وآبادانی وعمران این دیارها، وآثار باستانی موجود در آن دیارهای گوناگون سخن گفتهاست. او در چین و شرق آفریقا نیز فارس زبانانی را ملاقات نمودهاست.این کتاب یک دانشنامه کوچک آن دوران بودهاست و اکنون به ۴۰ زبان جهان برگردان شدهاست.
گفتنی است که پروفسور عبدالهادی ابتازی که شرح و نقشه نغزی از راه گیتی نوردی او نوشتهاست در مقالهای با نام «بلاد فارس بین الیوم و امس» اثبات نمودهاست که ابن بطوطه تنها ۴ بار به ایران و حجاز سفر کرده و نه ۶ بار. به هر روی ابن بطوطه همانند ابن خلدوناز فرهنگ و شهریگری سرزمین فارس یا ایران با عظمت یاد کرده و حتی در تبریزو شوشتر(تستر) دانشمندانی را ملاقات نموده که بر تمام دانشها چیره بودهاند او همچنین اشاره میکند که در شیراززنان اجتماعات داشتند و در امور اجتماع همکاری داشتند. ابن بطوطه همچنین همسری ایرانی داشتهاست.
سفر به ایران
ابنبطوطه در خلال سفر طولانی خود، چهار بار به ایران یا به قول خودش «فارس» یا «بلاد عجم» وارد شده است، هر بار از یک ناحیه از ایران، ولی او هیچ گاه سراسر ایران را در یک نوبت سیر نکرده است، و اینک توضیح: وی پس از این که بار اول از راه شام حج گزارد، از راه صحرا روانه عراق شد. ابتدا وارد نجف گردیده آن را توصیف نموده، قبر امام علی علیهالسلام را زیارت میکند. سپس راهی شهر واسط شده و آنگاه به ترتیب از بصره و أُبِلَّه (آپلوگوس) جایی نزدیک فاو) دیدن نموده، آنگاه از راه دریای پارس به عبّادان (آبادان) رسیده است، و از آنجا سوار کشتی شده تا به شهر ماجول (بندر ماهشهر امروز) رسیده و به ساحل آمده از راه زمین به سرزمین (اللّور) یعنی همین (لرستان) کنونی آمده و میگوید آن سرزمین وسیع میان خوزستان و اصفهان است و از «رامُز» و جرآن از بلاد کردستان عبور کرده به شهر «تُستر»، شوشتر کنونی رسیده و میگوید این شهر، آخر دشت و اول جبال است (در قدیم آن منطقه تا برسید به منطقه ری (جبال) نامیده میشد). از شوشتر به سوی اشترکان (واقع در نزدیکی اصفهان) سپس به «فیروزان»(شهر فیروزان که اکنون با نام سهروفیروزان شناخته میشود) در هفت فرسنگی اصفهان. و بعداً به «نَبلان» رفته، و به سیر خود ادامه داده تا به (اصفهان) یا «أصبهان» که به گفته او ازعراق عجم) است رسیده، و راجع به اصفهان میگوید از شهرهای بزرگ و خوب است، جز این که بخش عمده آن به سبب آشوبی که میان اهل سنت و شیعه، و به تعبیر او (روافض) واقع شده خراب گردیده و هنوز هم جنگ بین آنها ادامه دارد. گویا در اینجا ابنبطوطه فراموش کرده که اصفهان در قرن هفتم یعنی تقریباً هفتادسال پیش از ابنبطوطه به دست مهاجمان مغول ویران شده است و آن را به حساب جنگ شیعه و سنی میگذارد. ابنبطوطه از اصفهان جهت زیارت شیخ مجدالدین شیرازی، یکی از اقطاب بزرگ تصوّف که او را بسیار میستاید راهی شیراز شده، در خط سیر خود از شهرک «کلیل» سپس قریه «صَوما» سپس (یزدخاص) سپس بیابان (دشت الروم) سپس (مابین) عبور نموده و به شیراز وارد شده است. او میگوید: در آنجا هیچ همی و قصدی نداشتم مگر دیدار قاضی امام، قطب اولیاء، فرید دهر، صاحب کرامات ظاهره، مجدالدین، اسماعیل بن محمدبن خداداد. میگوید بار دوم هم، هنگام رفتن به سوی هندبه دیدار این شیخ بزرگوار نایل گردیده است.
ابنبطوطه در اینجا از سلطان محمد خدابنده و به تعبیر او سلطان عراق و از گرایش او به مذهب (روافض) که به گفته او این گرایش به وسیله مردی از روافض بوده یاد میکند. مراد وی از این مرد همانا علامه حلّی صاحب کتابهای در زمینه کلام، فلسفه، اصول، رجال و فقه است. و علامه سال ۷۲۸ ه. ق از دنیا رفته بود. در اینجا فرماندار شیراز، ابواسحاق را نام میبرد و میگوید: وی قصد داشت ایوانی مانند ایوان کسری بنا کند و کار را هم شروع کرد، ولی به اکمال آن موفق نگردید.
ابنبطوطه در این سفر، از شیرازراهی بغداد میگردد و در راه خود از شهر کازرون سپس شهر (زَیدین) میگذرد که به گفته او به این نام نامیده شده زیرا قبور «زیدبن ثابت و زین بن ارقم» انصارییین، صاحبی رسولاللّه در آنجا است. از آنجا به (حُویزا) میرسد که مراد همین (هویزه) کنونی است که به دست ارتش عراق در جنگ تحمیلی هشت ساله بکلّی ویران گردید.
وی راجع به (حویزا) میگوید: شهر کوچکی است که ساکنان آن عجم اند و مسافت میان آن و بصره ، چهار روز و بین بصره و کوفه پنجروز است. از آنجا به بصره رفته و از بصره از راه بیابانی که جز یک جا آبی در آن نبوده به کوفه رفته، و سپس به (حله) سپس به (کربلا) مشهد امام حسین رفته است. درباره کربلا میگوید: شهر کوچکی است و اهالی آن دو طایفهاند که دائماً میان آنهاجنگ دایر است، با این که هر دوی آنان (امامی) اند و به یک پدر میرسند، و به همین سبب، شهر خراب شده است.
از (کربلا) راهی (بغداد) شده به طور بسیار جالب آن را توصیف میکند، سپس از بغداد راهی (تبریز) شده که پایتخت سلطان خدابنده بوده است. و شهرهای آن ناحیه را یکی پس از دیگری توصیف نموده، و دوباره به بغداد برمیگردد و از آنجا به دیاربکر رفته و بار سوم به بغدادبرگشته و از آنجا برای دومین بار عازم حج شده است.
پس این بارِ دومی بود که ابنبطوطه وارد ایران شده ولی، از سمت شمال غربی از بغداد به تبریز آمده و برگشته است در حالی که در نوبت اول، از ناحیه جنوب غربی (آبادان) داخل ایران شد، و از اصفهان و شیراز تجاوز نکرد و به سوی عراق برگشت.
ابنبطوطه بار سوم، از ناحیه جنوب (هرمز) و بار چهارم از ناحیه شرق از راه آسیای وسطی به گونهای که خواهیم گفت وارد ایران گردیده است.
او پس از ادای مناسک حج نوبت دوم، از راه دریا و بحراحمریه سودان رفته، سپس از راه دریا به بلاد یمن آمده آنگاه باز هم از راه دریا به بلاد (بربر ) مقیدیشو مگادیشودر سومال امروز) رفته از آنجا به (ظفار) منتهیالیه بلادیمن در ساحل دریای هند منظور(دریاری عرب های خر)امروزی است رفته و از آنجا در حالی که از چند جزیره گذشته به شهر (عُمان) وارد شده، و از آنجا به ناحیه (هرمز) در ساحل خلیج پارس رسیده، میگوید: آنجا بندر هندو سند است و از این بندر متاع و مالالتجاره به هند و عراقین (عراق عجم اراک - عراق عرب اراک) و فارس و خراسان حمل میگردد.آنگاه راهی جزیره (جرون) گردیده از آنجا به بلاد ترکمان و شهر (خنجبال) و شهر (قیس) یعنی (کیش) و (سیراف) رفته راجع به آن میگوید: این شهر در ساحل واقع شده و از بخشهای فارسبه شمار میرود.
این نوبت سوم بود که ابنبطوطه از سواحل جنوبی وارد ایران گردیده به سیراف میرسد. آنگاه از سیراف از راه خلیج فارس به (بحرین) و از آنجا به جده رفته برای سومین بار حج به جای آورده است و آنگاه بلاد مصروشام را سیر کرده به بندر لاذقیه رسیده و از آنجا سوار کشتی شده به سوی بلاد روم شتافته (ترکیه) آن بلاد را به بهترین وصف توصیف نموده میگوید: همه مردم این بلاد بر مذهب امام ابوحنیفه و بر طریقه سنتاند، هیچ قَدَری (منکران قدر الهی در خلق اَفعال عباد)، و رافضی (یعنی شیعه)، و معتزلی، و خارجی و مبتدعی در بین آنها وجود ندارد، و این فضیلتی است که خداوند آن مردم را بدان اختصاص داده است، جز این که حشیش میخورند؟ و آن را عیب نمیدانند. ابنبطوطه بر شهر (الکلایة) عبور کرده میگوید: این شهر اول بلاد روم است و از آنجا به (انطالیه) (انطاکیه است) و از آنجا شهر به شهر سیر کرده تا به (قونیه) رسیده و از قونیه بر چند شهر مرور کرده تا به (ارزروم) رسیده، شهرهای دیگری را از آسیای وسطی، و ازبک و ترک که نام میبرد عبور میکند تا این که وارد (قسطنطنیه) میگردد. پس آن را نیکو وصف کرده، همچنین کلیسای (ایاصوفیه) را و از آنجا به سوی خوارزم، سپس (سمرقند) و از آنجا به هراتکه در آن هنگام از بلاد عجم بودهاند رفته است. این نوبت چهارم است که ابنبطوطه وارد ایران میشود، اما این بار از سمت شرق وارد ایران شده شهر (هرات) را بسیار خوب ستوده، از آنجا به (تربت جام ) و (طوس) و سپس به (سرخس) سپس به (نیشابور) و بسطام، که همه از شهرهای خراسان است رفته .
همه را وصف نموده تا این که از این ناحیه به افغانستان امروز رفته تا به کابل رسیده و از آنجا راهی بلاد (هندوچین) گردید، و در پایان، از راه دریا به مغرب برگشته است. از جام به شهر طوس حرکت کردیم و آن بزرگترین شهرهای خراسان و اعظم آنها است شهر مشهور به امام ابیحامد غزالی و قبر وی در آنجا است. و از طوس به شهر مشهدالرضا رفتیم و آن شهری بزرگ و با ابهّت، کثیرة الفواکه (با میوههای فراوان) و میاه و دارای آسیاها است. در آنجا طاهر محمدشاه است و طاهر نزد آنان به معنی (نقیب) است نزد اهل مصر و شام و عراق و اهالی هند و سند و ترکستان به آن (سید أجلّ) میگویند. در این شهر (مشهد) قاضی شریف جلالالدین... است. ـ تا این که میگوید ـ: مشهد مکرّم بر روی آن گنبد بزرگی است و قبر در درون زاویه (بارگاه) است، و مردم آن را حالا حرم شریف مینامند ـ و نیز آستانه مقدسه ـ در جوار حرم مدرسه و مسجد قرار دارد که همه زیبا ساخته شده و دیوارهای آنها با کاشی مزیّن گردیده است. در روی قبر، صندوق چوبی است که با صفحات نقره پوشیده شده و قندیلهای نقره بر آن آویزان است. عتبه در حرم نیز نقره است و بر آن پردهای از حریر مذهّب آویخته است. حرمبه انواع فرشها مفروش است. در برابر این قبر، قبر هارونالرشید امیرالمؤمنین رضیاللّه عنه قرار دارد که بر آن نیز سکّویی است و روی آن شمعدانها را که اهل مغرب به آنها (الحَسَک) و (المنائر) میگویند نهادهاند. هنگامی که یک رافضی (شیعه) برای زیارت وارد میشود با پای خود به قبر هارونلگد میزند و بر علیالرضا سلام میدهد.