کمبوجیه دوم
دومین شاه دودمان هخامنشی و آغازکنندهٔ دودمان 27مصر و فرزند ارشد کوروش بزرگ و کاساندان است. مهمترین اتفاق دوران فرمانروایی وی، فتح مصر بود. برخی از پژوهشگران معتقدند ریشهٔ نام کمبوجیه عیلامی است. در حالی که پژوهشگران دیگری آن را با قبیلههای سانسکریت زبان موسوم به کمبوجیه، که در شمالغرب هند زندگی میکنند، در پیوند میدانند و بر این باورند که کمبوجیه صورت وصفی نام این قبیله است.
کمبوجیه پیش از پادشاهی، در دوران فرمانروایی پدرش کوروش، عنوان «شاه بابل» را داشته و نائبالسلطنه بوده است و پس از مرگ پدرش، جانشین وی شد. البته جانشینی در زمان هخامنشیان با پسر ارشد نبوده بلکه به خواست فرمانروا وابسته بود و او از میان فرزندانش یکی را به جانشینی برمیگزید. هرچند انتصاب نخستین پسر معمول بود ولی قانون لازمالاجرایی نبود. او پس از به تختنشینی، بیش از هر چیز وقت خود را صرف تهیهٔ مقدمات لشکرکشی به مصر کرد. سپاه او در ماه مه سال ۵۲۵ پیش از میلاد خود را به پلوزیوم رساند و با سپاه مصر درگیر شدند و سرانجام بر سپاه پسامتیخ غلبه کرد. در ماه ژوئن سال ۵۲۵ پیش از میلاد، سپاه او با پیمودن درهٔ نیل از شمال به جنوب، سراسر مصر را تسخیر کرد.
کمبوجیه پس از فتح مصر، نظم و امنیت را برقرار کرد و سیاست تساهل دینی پدرش را در پیش گرفت. براساس قوانین سنتی مصر، او رسماً «فرعون مصر» لقب گرفت و خود را «شاه مصرعلیا و مصر سفلی» و «از نسل خدایان هوروس، رع و اوزیریس» نامید. پس از پیروزی کمبوجیه در برابر مصر، وی تصمیم گرفت فتوحات خود را گسترش دهد و به سرزمینهای ثروتمند دیگری همچون لیبی و کارتاژ لشکر بکشد. وی از تبس پنجاه هزار تن را به تصرف واحهٔ آمون فرستاد، اما سپاه وی پس از عبور از واحهٔ بزرگ در بیابان گم شد و هرگز خبری از آن نیامد.
در پاییز سال ۵۲۳ پیش از میلاد، خبرهای نگرانکنندهای کمبوجیه را وادار به بازگشت از توبه بهسوی مصر کرد. سپاه وی نیل را تا کوروسکو طی کرد و سپس از راه بیابان عازم نوبه گردید، اما هنگامی که آنها یکچهارم راه را پیمودند، آب و آذوقهٔ سپاه تمام شد و آنها پس از دادن تلفات بسیار، ناگزیر به بازگشت شدند.
بنا به روایت هرودوت، بردیا بههمراه کمبوجیه به مصر رفت ولی پس از مدتی بین آنها اختلافاتی ایجاد شد و کمبوجیه دستور داد برادرش به ایران بازگردد و مخفیانه فرمان قتل او را صادر کرد که در بین راه توسط مأموران دولتی کشته شد. اما بنا بر سنگ نبشته در بیستون، کمبوجیه قبل از حرکت بهسوی مصر، بردیا را به قتل رسانید. اما پژوهشگران معاصر در درستی قتل بردیا توسط کمبوجیه اتفاق نظر ندارند. برخی معقتدند مردی که بر کمبوجیه شورید، در واقع بردیای واقعی پسر کوروش بزرگ و وارث حقیقی سلطنت بود. داریوش بزرگ او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد.
هرودوت میگوید که ایرانیان به کمبوجیه «جبار» میگفتند زیرا او نیمهدیوانه، ستمگر و گستاخ بود؛ اما این ارزیابی، نشاندهندهٔ تبلیغات منفی ایرانیان و مصریها در دوران پس از کمبوجیه است. مورخان یونانی گزارش میدهند که کمبوجیه، گاو آپیس را با خنجر زخمی کرد و این گاو چندی بعد بر اثر زخم خنجر کشته شد. اما در مطالعات تازهای که براساس کاوشهای باستانشناسی صورت گرفته، نتایج تازهای دربارهٔ اتهامات مورخان به کمبوجیه را روشن میسازد؛ بر پایهٔ نوشتههای رسمی درون مقبرهٔ گاوهای آپیس، مشخص شده که یک گاو در ششمین سال سلطنت کمبوجیه، زمانی که او به نوبه و اتیوپی رفته بود، بیآنکه در مصر باشد مرده بود. گاو بعدی هم در ماه مه (آگوست) سال ۵۲۵ پیش از میلاد مُرده و در تابوتی از جنس سنگ گرانیت قرار گرفته و دفن شده است. این واقعه چهار سال پس از مرگ کمبوجیه روی میدهد.
بر پایهٔ سنگنبشتهٔ بیستون و متون رسمی بابلی، کمبوجیه پس از ماه ژوئیه سال ۵۲۲ پیش از میلاد درگذشته است. بر اساس گفتههای هرودوت او در راه بازگشت به ایران، در سوریه بود که خبر برتختنشینی گئومات را از جارچی دریافت کرد. داریوش بزرگ در سنگ نبشته بیستون میگوید او «به مرگ خود مُرد». برخی از پژوهشگران عقیده دارند بنایی که «تخت رستم» نامیده میشود و در نزدیکی نقش رستم و در چهار کیلومتری شمال تخت جمشید قرار دارد، برای آرامگاه کمبوجیه در نظر گرفته شده بود ولی پس از مرگش ناتمام ماند. برخی دیگر نیز اعتقاد دارند ویرانهٔ سنگی «زندان سلیمان» در پاسارگاد آرامگاه کمبوجیه است. گروهی دیگر نیز آثار سنگی بین تخت جمشید و نقش رستم که به نام «تخت گوهر» معروف است را آرامگاه کمبوجیه دانستهاند.
ازدواج با خواهران
هرودوت گزارش میدهد که کمبوجیه دارای سه زن بود که دو تن از آنها خواهران او بودند. او مینویسد: «با آنکه در هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت برادر با خواهر وصلت کند، کمبوجیه به این خیال افتاد که برخلاف شرع و آئین قومی خویش، با خواهر خود رکسانا ازدواج کند. پس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید «آیا در پارس قانونی هست که ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟» داوران شاهی پاسخ متناسبی یافتند که نه خلاف واقع بود و نه جان آنها را به خطر میانداخت. آنها هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار میداد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. کمبوجیه نه یک بار بلکه دو دفعه، از حق جدید استفاده کرد و با خواهرانش آتوسا و رکسانا ازدواج کرد.» اینجا برای نخستین بار است که صحبت از ازدواج با محارم میشود و همانطور که هرودوت هم تأکید کردهاست، ازدواج کمبوجیه با خواهران خود برخلاف قانون هخامنشیان بود و پیشتر، پارسیان هرگز در کنار خواهران خود نزیسته و دست به چنین کاری نزده بودند و کمبوجیه نخستین کسی بود که با خواهران خود ازدواج میکرد. مدارک دورهٔ هخامنشی حاکی از آن است که این نوع ازدواج در خاندان پادشاهی مرسوم بوده و همانگونه که خانتوس نیز گزارش دادهاست، «مغان با مادران خویش همبستر میشوند. آنان ممکن است چنین رابطهای را با دختران و خواهران خود نیز داشته باشند». گزارش هرودوت نشان میدهد که تا پیش از کمبوجیه، خویدوده برای ایرانیان ناشناخته بوده و حتی پس از کمبوجیه نیز، از رواج آن میان مردم عادی مدارک بسیار کمتر است. به عقیدهٔ ریچارد فرای، منشأ این نوع ازدواج شاید زرتشتی نبوده و ایلامی بوده است که هخامنشیان به منظور نگهداری از پاکی خون خاندان شاهی آن را از ایلامیان تقلید کردهاند. البته وجود عمل زناشویی با محارم نزدیک، بهصورت گسترده در میان جوامع باستانی اثبات شده است
دوران ولیعهدی و اوایل حکومت
اندکی پس از آنکه بابل توسط کوروش بزرگ فتح شد، کمبوجیه نیز «شاه بابل» معرفی شد و عملاً بهعنوان جانشین تعیین شده بود و کوروش، امور این مملکت را به او واگذار کرد. فقط در اسنادی که مربوط به ماههای دوم تا یازدهم نخستین سال حکومت کوروش میشوند، یعنی بین آوریل تا دسامبر سال ۵۳۸ پیش از میلاد، کمبوجیه دارای عنوان «شاه بابل» است. پدر او عنوان «شاه سرزمینها»، یعنی امپراتوری ایران را دارد. در رویداد نامه نبونید گزارش این انتصاب آمده است؛ کمبوجیه برای قانونی شدن انتصابش، در جشن سال نوی بابلی که در ۲۷ مارس سال ۵۳۸ پیش از میلاد برگزار شد، شرکت کرد و آیین مذهبی بابلیها را به جا آورد. بنابراین کمبوجیه تنها نه ماه شاه بابل بود تا اینکه پدرش او را به دلایلی که بر ما معلوم نیست، از این منصب محروم کرد. از این گذشته، وی تنها شاه شهر بابل و برخی نواحی شمالی کشور بود در حالی که کنترل نواحی مرکزی و جنوبی کشور، همچنان در دستان کوروش بود. ولی کوروش پیش از لشکرکشی به شرق، دوباره کمبوجیه را بهعنوان ولیعهد خود و شاه بابل انتخاب کرد. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که کمبوجیه پیش از حملهٔ پدرش به آسیای مرکزی و نبرد با ماساژت ها در سال ۵۳۸ پیش از میلاد شاه بابل نبود بلکه در سال ۵۳۰ پیش از میلاد به این سمت منصوب شد ولی محمد داندمایف در دانشنامهٔ ایرانیکا میگوید که این دیدگاه با اسناد تاریخی بابلی هماهنگ نیست زیرا در یکی از اسناد گفته میشود «نخستین سال سلطنت کوروش، شاه سرزمینها، و کمبوجیه، شاه بابل» که بدون شک مشخص میکند سال ۵۳۸ پیش از میلاد، تاریخ درستی است. باید توجه داشت که جانشینی در زمان هخامنشیان با پسر ارشد نبوده بلکه به خواست فرمانروا وابسته بود و او از میان فرزندانش یکی را به جانشینی برمیگزید. هرچند انتصاب نخستین پسر معمول بود ولی قانون لازمالاجرایی نبود.
به نظر میرسد پس از جنگ کوروش در میانرودان و در دورهٔ کوتاهی که کمبوجیه شاه بابل بود، اغلب اوقاتش را در شهرهای بابل و سیپار گذرانده باشد. در برخی از اسناد رسمی دولتی که در بین سالهای ۵۳۶ و ۵۳۴ پیش از میلاد در سیپار یافت شدهاند، به مباشر و کاتبان «ولیعهد کمبوجیه» اشاره میشود. در سال ۵۳۵ پیش از میلاد یکی از نمایندگان کمبوجیه، ۱ مین و ۲ شکل نقره از داراییهای «ولیعهد کمبوجیه» را به مردی که در بابل نگهبان اسبها بوده وام میدهد.
اخیراً دو سند معتبر از نوشتههای بابلی بدست آمده که مربوط به دورهٔ پادشاهی کوروش است. نخستین آنها در تیپور پیدا شده و تاریخ آن سیزدهمین روز از ماه آبو در نهمین سال پادشاهی کوروش است که با ۲ مه ۵۳۰ پیش از میلاد برابر است. دومین سند در پورسیبا یافت شده و تاریخ بیست و سومین روز از همان سال را دارد که نام ماه آن نامشخص است و امضای آن نیز تاحدودی مخدوش است. با اندکی کوشش میتوان امضای «اُلولُ» را خواند؛ اگر این خوانش درست باشد، تاریخ مترادف میبایست در ۱۲ سپتامبر ۵۳۰ پیش از میلاد باشد. آنتونی پارکر و والدو دوبراشتاین این خوانش را به علت وجود متنی که از بابل به دست آمده و مربوط به روز دوازدهم اولولو در سال به تخت نشستن کمبوجیه به عنوان شاه بابل و شاه سرزمینها (۳۱ اوت ۵۳۰ پیش از میلاد) میشود، رد کردهاند. آنها نشان مورد مناقشه را در متن برسیپا به عنوان آبو خواندهاند که این متن مربوط به ۱۲ اوت ۵۳۰ پیش از میلاد میشود. این دیدگاه باید در پرتو متن دیگری که به تاریخ روز نوزدهم آراهسامنا در سال نهم کوروش، شاه سرزمینها (۴ دسامبر ۵۳۰ پیش از میلاد) باز میگردد، دوباره در نظر گرفته بشود. این متن در کیش کشف شده، تاریخی جدیدتر که پایان فرمانروایی انفرادی کوروش را نشان میدهد. از پایان سال ۵۳۰ پیش از میلاد، کوروش و کمبوجیه هر دو همزمان عنوان شاه بابل، شاه سرزمینها را به مدت دست کم سه ماه داشتند. به نظر میرسد که کوروش پیش از لشکرکشی به سوی ماساژتها، کمبوجیه را در کنار خود به عنوان فرمانروا منصوب نمود، زیرا بنا بر نوشتهٔ هرودوت، کمبوجیه به نبرد با ماساژتها پیوست ولی به عنوان جانشین تاج و تخت، دوباره به پارس بازگردانده شد، پیش از اینکه در نبردی سرنوشتساز، کوروش کشته شود.
به نظر میرسد پس از مرگ کوروش و آغاز پادشاهی کمبوجیه، قدرت پادشاه جدید را همهجا، بیدرنگ بهرسمیت شناختند و او را به عنوان پادشاهی جدید، قبول کردند.
حمله به مصر
کمبوجیه در سالهای پس از به تختنشینی، بیش از هر چیز وقت خود را صرف تهیهٔ مقدمات لشکرکشی به مصر کرد، یعنی همان کاری که پدرش کوروش هم قصد آن را داشت و نکرد. در سال ۵۲۵ پیش از میلاد تدارک لازم برای لشکرکشی به مصر پایان یافت و پس از برگزاری جشنهای نوروز، سپاه کمبوجیه با پشتیبانی و کمک رئیسان و شیوخ عرب در طی ده روز از صحرای سینا گذشتند. رؤسای قبایل متعهد شدند که با قرار دادن هزاران شتر با مشکهای آب در منازل مختلف سفر، آب آشامیدنی سپاهیان را تأمین کنند. کشتیهای جنگی هخامنشی نیز در طول ساحل دریای مدیترانه، این سپاهیان را که در خشکی راه میپیمودند، پشتیبانی میکردند. این سپاه متشکل از اقوام گوناگونی بود، بهطوری که بعدها اوجا هورسنت، دریاسالار ناوگان مصری، برداشت خود را چنین نوشت: «بیگانگانی از سرزمینهای بیگانه همراه کمبوجیه بودند.» کمی پیش از این حمله، آماسیس دوم فرعون مصر پس از حکومتی طولانی درگذشته بود و سلطنت به پسرش پسماتیخ سوم رسیده بود. ایرانیان در ماه مه سال ۵۲۵ پیش از میلاد خود را به پلوزیوم که دروازهٔ شمال شرقی مصر محسوب میشد رساندند و با سپاه مصر درگیر شدند و سرانجام سپاه کمبوجیه بر سپاه پسامتیخ غلبه کرد. شهر مقدس و کاهننشین هلیوپلیس نیز در برابر کمبوجیه ایستادگی کرد ولی این مقاومت طولانی نبود و بهزودی شکسته شد. فرعون پسامتیخ سوم به «کاخ سفید» خود در پایتخش ممفیس عقبنشینی کرد. کمبوجیه نمایندهای به سوی او فرستاد و وی را دعوت به تسلیم کرد اما مردم ممفیس این نماینده و ملوانان قایق او را کشتند. پس از این، شهر محاصره شد و پس از ده روز مقاومت، در ماه ژوئن سال ۵۲۵ پیش از میلاد، بدون هیچ قید و شرطی تسلیم شد و به این ترتیب، هخامنشیان با پیمودن درهٔ نیل از شمال به جنوب، سراسر مصر را تسخیر کردند. کمبوجیه در ابتدا با پسامتیخ به ملاطفت رفتار کرد و او را به عنوان ساتراپ مصر منصوب کرد ولی پس از آنکه پسامتیخ علیهٔ او شورش کرد، به قتل رسید و بهجای او یک فرماندهٔ ایرانی بهنام آریاند، ساتراپ مصر شد.
کارهای کمبوجیه در مصر
کمبوجیه پس از حمله به مصر، نظم و امنیت را برقرار کرد، سیاست تساهل دینی پدرش را در پیش گرفت، نیروهای خود را از معابد اشغالشده فرا خواند و مسئولیتهای اجرایی بیشتری به مصریها، از جمله اوجاهورسنت سپرد و درآمدهای پیشین معبد الههٔ نیت در سائیس را مقرر کرد. براساس قوانین سنتی شاهانهٔ مصری، او رسماً «فرعون مصر» لقب گرفت و خود را «شاه مصر علیا و مصر سفلی» و «از نسل خدایان هوروس، رع و اوزیریس» نامید. این سیاستها همانند کارهای پدرش در بابل بود و با هدف جبران گذشته و جذب مصریها صورت گرفت ولی با شورش پسامتیخ سوم، به یکباره پایان یافت.
نوشتههای روی تندیس اوجاهورسنت که امروزه در موزه واتیکان نگهداری میشود، نشان میدهد که سیاست کمبوجیه در مصر، دقیقاً پیرو سیاست پدرش کوروش در بابل بودهاست. کمبوجیه به اوجاهورسنت دستور داد که عناوین سلطنتی را برای او بیاورد تا خود را با فرعونهای پیشین همتراز کند. علاوه بر این، کمبوجیه میخواست خود را به عنوان وارث قانونی سلطنت مصر معرفی کند. در تبلیغات حکومتی نیز چنین عنوان میشد که کمبوجیه، پسر کوروش و نپتنیس دختر فرعون آپریس است و بنابراین کمبوجیه از طرف مادر، مصری است. دلیل حملهٔ او به مصر نیز، گرفتن انتقام پدربزرگش، از فرعون آماسیس عنوان میشد که پیشتر غاصبانه سلطنت را از آپریس ستانده بود و اکنون کمبوجیه سلطنت بر مصر را که حق قانونی خاندانش بوده را پس میگیرد. ظاهراً داستان ازدواج کوروش با دختر فرعون مصر بعدها توسط کاهنان مصری جعل شده تا فتح مصر را به یک نوادهٔ فرعون که به روایات آنان کمبوجیه باشد، نسبت دهند. برخی از تاریخنگاران یونانی ادعا میکنند که کمبوجیه پس از فتح مصر، مقبرهٔ آماسیس را ویران کرد و جسد مومیایی وی را سوزاند. این در حالیست که تاکنون هیچگونه گزارش و مدرکی از منابع مصری، مبنی بر تعرض و تخریب معابد مصر توسط کمبوجیه بدست نیامده است. اما در گروهی از الواح سلطنتی، نام آماسیس عمداً از سندها پاک شده است و اگر به درستی روایتهای نویسندگان یونانی تکیه کنیم، احتمالاً این حذف القاب در دورهٔ پادشاهی کمبوجیه بودهاست.
فرعون آماسیس به معابد امتیازهای فراوانی اعطا کرده بود اما کمبوجیه با اقدامات اقتصادی، به مقابله با این کاهنان برخاست و این امتیازها را کاهش داد. او در ابتدا فقط ۳ معبد را مستثنی کرد. در پاپیروسی که کتابخانه ملی فرانسه وجود دارد، برخی از این تصمیمات ذکر شدهاند: «از چارپایان کوچکی که وقف معابد خدایان بوده است، بعد از این فقط نیمی داده شود». در مورد پرندگان اهدایی دولت نیز آمدهاست: «دیگر به آنها ندهید! کاهنها باید خودشان غاز پرورش بدهند و آنها را به خدایانشان تقدیم کنند». در این سند به مقدار زیادی غله، نان، هیزم، کتان، پاپیروس و... اشاره میکند که معابد از آنها محروم شدهاند. بزرگترین موردی که حذف میشود، نقره است؛ نقرهای به وزن ۱۴،۶۰۸ کیلوگرم. متون قانونی و اجرایی مصریان در سال اول سلطنت کمبوجیه در مصر نیز تأیید میکنند که غلبهٔ هخامنشیان بر این سرزمین باعث ضربه و خسارت اقتصادی به زندگی مردم مصر نشدهاست. به گفتهٔ ادا پرسیانی، این دوراندیشی کمبوجیه که تعهدات مالی دوران آمازیس را کاهش داد، باید به حق اقدامی اقتصادی دانست نه بیحرمتی یا تنفر از خدایان و عقاید مصریان. زیرا او به سه معبد اجازه داد تا مراسم کهن خود را ادامه دهند و پرستش را در معابد دیگر منع نکرد. همچنین ممکن است که کمبوجیه در نظر داشته تا با لغو عواید دوران آماسیس، خاطرهٔ او را از بین ببرد. طبیعتاً این فرمان تنفر شدیدی را در میان کاهنان مصری نسبت به کمبوجیه برانگیخت.
به هر روی، با بررسی مدارک و اسناد مختلف میتوان به این نکته پی برد که کمبوجیه ماهرانه از اعتقادات محلی استفاده کرد و خود را در قالب یک فرعون مشروع مصری درآورد.
لشکرکشی به کارتاژ و لیبی
پس از پیروزی کمبوجیه در برابر مصر و پس از اسقرار نظم و آرامش در مصر که باعث دستیابی به نیرو و ثروت فراوان شده بود، وی تصمیم گرفت فتوحات خود را گسترش دهد و به سرزمینهای ثروتمند دیگری همچون لیبی و کارتاژ لشکر بکشد. لیبی و برقه بهمیل خود تسلیم شدند. در پاییز سال ۵۲۴ پیش از میلاد، کمبوجیه نیروهای خود را در تِب متمرکز کرد. یک نیروی کوچک از پیاده نظام سبکاسلحه، از اینجا بهطرف غرب حرکت کرد و پس از هفت روز راهپیمایی، واحهٔ خارجه را به تصرف خود درآورد. وی از تبس پنجاه هزار تن را به تصرف واحهٔ آمون فرستاد، اما سپاه وی پس از عبور از واحهٔ بزرگ در بیابان گم شد و هرگز خبری از آن نیامد. در همین زمان، کمبوجیه با سپاه اصلی، برای گشودن توبه از تب روانهٔ جنوب بود. شاهنشاه برای تأمین امنیت تدارکات پشت جبهه، خود را به کرانهٔ غربی نیل، میان دومین و سومین تندآب رساند؛ این محل تدارکات تا قرنها بعد هم، هنوز به «بازار کمبوجیه» معروف بود. سرانجام ایرانیان در جهت مخالف نیل، خود را به شهر مقدس نپته در پای کوه خدایان بَرکَل رساندند و آن را گشودند. به این ترتیب، سراسر بخش شمالی سودان امروزی، ساتراپی هخامنشی شد. اشغال الفانتین در نزدیکی تندآب اول نیل، تسلط هخامنشیان بر نوبه را تضمین کرد.
در پاییز سال ۵۲۳ پیش از میلاد، خبرهای نگرانکنندهای کمبوجیه را وادار به بازگشت از نوبه بهسوی مصر کرد. زیرا در همین هنگام رکسانا درگذشت و پسامتیخ بهدلیل غیبت طولانی شاه و شایعاتی مبنی بر تلفات سپاه ایران، شورش کرد. شاهنشاه برای تعجیل در بازگشت، راهی را که درست از میان کویر بیآب نوبه میگذشت انتخاب کرد و چون آب و آذوقهٔ سپاه کافی نبود، پیش از رسیدن به مقصد، دچار قحطی گردید و پس از دادن تلفات زیاد، به تب رسید. البته برخی این قحطی و تلفات سپاه را در هنگام حرکت به سوی نوبه میدانند و معتقدند که سپاه وی نیل را تا کوروسکو طی کرد و سپس از راه بیابان عازم نوبه گردید، اما هنگامی که آنها یکچهارم راه را پیمودند، آب و آذوقهٔ سپاه تمام شد و آنها پس از دادن تلفات بسیار، ناگزیر به بازگشت شدند. به هر حال، کمبوجیه پس از بازگشت به تب، شورش پسامتیخ را بهگونهای خونین سرکوب کرد و او را به دار آویخت. استرابون مینویسد: «هنگامی که در سال ۲۴ میلادی تب را دیدم، بسیاری از معابد این شهر ویران بود، میگویند این ویرانی کار کمبوجیه بودهاست». اما والتر هینتس معتقد است داوری دراینباره که کمبوجیه واقعاً معابد مصری را ویران کردهاست، دشوار است.
واقعهٔ بردیا
بنا به روایت هرودوت، بردیا بههمراه کمبوجیه به مصر رفت ولی پس از مدتی بین آنها اختلافاتی ایجاد شد و کمبوجیه دستور داد برادرش به ایران بازگردد و مخفیانه فرمان قتل او را صادر کرد که در بین راه توسط مأموران دولتی کشته شد. اما بنا بر سنگ نبشته داریوش در بیستون، کمبوجیه قبل از حرکت بهسوی مصر، بردیا را به قتل رسانید. هرودوت میگوید، بردیا پس از فتح مصر در این کشور بود و کمبوجیه بخاطر رشک بر او فرمان داد تا او به ایران برگردد. پس از رفتن او کمبوجیه بیمناک بود و ترس از این داشت که بردیا او را بکشد و خود بر تخت بنشیند. او به پرکساسپ فرمان داد تا به پارس برود و بردیا را بهطور پنهانی بکشد. پرکساسپ نیز چنین کرد و بنا بر گفتهٔ برخی، بردیا را در شکارگاه کشت و برخی دیگر نیز میگویند که او را در دریای در آب غرق کرد. پس از کشتن بردیا جز چند تنی از مردم کسی از راز کشتن او باخبر نبود، از جملهٔ آنان پیشکار کمبوجیه بود که کاخ شاهی را در دست داشت. این مرد برادری داشت که به بردیا شباهت بسیاری داشت. او طرحی اندیشید و به برادر خود گفت که تو باید بهنام پسر کوروش بر تخت شاهی بنشینی. بردیای دروغین بر تخت نشست و دو برادر به سراسر کشور و از جمله به مصر، پیک و پیغام فرستادند که از این پس باید فرمانبردار بردیا پسر کوروش بود نه کمبوجیه. کمبوجیه اندکی بعد از این واقعه و پس از اعتراف به کشتن بردیا در نزد بزرگان پارس که در بستر مرگ او حضور داشتند، پس از هفت سال و پنج ماه شاهی درگذشت. بزرگان پارس حرف کمبوجیه را باور نکردند و گمان کردند که او چنین گفتهاست تا آنها را به ستیزه با بردیا برانگیزد. پرکساسپ نیز که با مرگ کمبوجیه خود را در امان نمیدید کشتن بردیا را انکار میکرد. بدین ترتیب بردیای دروغین با مرگ کمبوجیه بیرقیب شد. او مالیات سه سال را به مردم کشورهای شاهنشاهی بخشید و نیز آنان را از خدمت جنگی معاف ساخت.
اما برخی از پژوهشگران معاصر در درستی قتل بردیا توسط کمبوجیه اتفاق نظر ندارند و برخی همچون وینکلر، رست، کارل بلوخ، آلبرت و دیگران، معقتدند مردی که بر کمبوجیه شورید، در واقع بردیای واقعی پسر کوروش بزرگ و وارث حقیقی سلطنت بود. داریوش بزرگ او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد. آلبرت اومستد میگوید، آرشام پدربزرگ داریوش، تنها یک شاه کوچک محلی بود، و پسرش ویشتاسپ فرماندار پارت و گرگان بود. با این حال اگر جانشینی بر اساس پیوندهای خونی و خانوادگی باشد، پدربزرگ و پدر داریوش هنوز زنده بودند و بر او پیشی داشتند. داریوش فقط از راه یک شاخهٔ فرعی با خاندان شاهنشاهی بستگی داشت و هیچ دلیلی نیست که باور کنیم او را پس از شاه وارث تاج و تخت میدانستند. طرفداران این نظریه همچنین میگویند که هرودوت و اسناد بابلی کسی را که بر کمبوجیه شورید، گئومات نخواندهاند و با نام بردیا از او یاد کردهاند. این نشان میدهد که غاصب نامی جز بردیا نداشتهاست. برای نمونه، از نیمهٔ ماه آوریل ۵۲۲ پیش از میلاد، در میانرودان اسناد را به نام «شاه برزیه» تاریخگذاری کردهاند که تلفظ مادی بردیا است. مخالفان این نظریه نیز در پاسخ میگویند، نام گئومات در نوشتههای برخی از مورخان یونانی مانند ترگوس که او را کوماتس یا گوماتس میخواند، آمدهاست. از این گذشته، گئومات لقب بردیا را بر خود نهادهبود و طبیعی است که مردم او را بردیا بنامند
کشتن گاو آپیس
هرودوت و به پیروی از او، دیگر تاریخنگاران کلاسیک، گزارش میدهند هنگامی که کمبوجیه با دادن تلفات زیاد و عدم موفقیت، از حبشه به مصر بازگشت، از اینکه مردم ممفیس در جشن و شادی بودند، خشمگین شد. دلیل شادی مردم مصر، یافتن گاو مقدس آپیس تازهای بود. کمبوجیه تصور کرد که مصریها از پیروز نشدن او شادی میکنند، به همین دلیل دستور داد تا گاو آپیس را نزد او را بیاورند و سپس با خنجر او را زخمی کرد و این گاو چندی بعد بر اثر زخم خنجر کشته شد و روحانیون مصری، آن را مخفیانه دفن کردند. بسیاری از پژوهشگران، در مطالعات تازهای که براساس کاوشهای باستانشناسی، از جمله کاوشهایی در سراپیوم ممفیس، مدفن گاوهای آپیس انجام شدهاست، به نتایج تازهای دربارهٔ اتهامات مورخان به کمبوجیه دست یافتهاند و معتقدند تصویری که هرودوت از کمبوجیه ارائه داده کاملاً نادرست است. بر پایهٔ نوشتههای رسمی درون مقبرهٔ گاوهای آپیس، مشخص شده که یک گاو در ششمین سال سلطنت کمبوجیه مُرده بود. این در حالیست که در این زمان، کمبوجیه به نوبه و اتیوپی رفته بود و در مصر نبود. گاو بعدی هم در ماه مه (آگوست) سال ۵۲۵ پیش از میلاد مُرده و در تابوتی از جنس سنگ گرانیت قرار گرفته و دفن شده است. این واقعه چهار سال پس از مرگ کمبوجیه و در چهارمین سال سلطنت داریوش اول روی میدهد.
در کنار مقبرهٔ گاو آپیسی که در دوران کمبوجیه مُرده است، کتیبهای به بلندی ۶۶ سانتیمتر و پهنای ۴۴ سانتیمتر وجود دارد که نشان میدهد بهدستور کمبوجیه مراسم خاکسپاری با تشریفات ویژهای انجامشده و تابوت گرانبهایی را نیز برای آپیس هدیه داده است. متن کتیبه چنین است:
«در سال ششم، سومین ماه از فصل شمسو، روز دهم در دوران پادشاهی شاهنشاه دو مصر بالا و پایین و ازبس، پروردگار بزرگ رع که او را زندگی جاودانی باد. خداوند آپیس با آرامشی تمام به سوی باختر زیبایش [یعنی آرامگاهش] راهنمایی شد. و او را در گورستان و در جایی که فرعون برای او ساخته بود، جای دادند. پس از انجام همهٔ مراسم که برای مومیایی کردن آن لازم بود، جامهای گرانبها بر او پوشانیدند و همهٔ آرایشها و گوهرهای گرانبهایش را با وی در آرامگاه جاودانیش جای دادند. اینها همه به همان روش انجام شد که فرعون کمبوجیه که جاویدان باد، فرموده بودند.»
بر روی سنگ تابوت هم نوشته شده: «مظهر هوروس، پرورگار آفتاب درخشان، شاهنشاه دو مصر بالا و پایین، پسر پروردگار بزرگ رع کمبوجیه که جاودانی باد. این ساختمان بزرگ را از سنگ خارا برای آرامگاه آپیس ازیریس برپا داشت، و این تابوت از سوی او [یعنی کمبوجیه] که فرعون دو مصر بالا و پایین و پسر پروردگار بزرگ رع است، پیشکش شد. بهرهمندی از همهٔ خواستهها، زندگی جاودانی و بخت خوب، تندرستی، و شادی فراوان او را باد که پادشاه دو مصر بالایی و پایینی است.»
در سمت چپ کتیبهٔ مذکور، کمبوجیه دیده میشود که در برابر آپیس زانو زده و بالای سرش نام و عنوانهای «نماد هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، فرعون مصر بالا و پایین. پروردگار رع، کمبوجیه خداوندگار مهربان و سرور دو کشور» را نوشتهاند.
مرگ کمبوجیه
بر پایهٔ سنگنبشتهٔ بیستون و متون رسمی بابلی، کمبوجیه پس از ماه ژوئیه سال ۵۲۲ پیش از میلاد درگذشته است. او هنوز در مصر بود که گئومات در ۱۱ مارس سال ۵۲۲ در ایران جای او را گرفت و بر تخت نشست. بر اساس گفتههای هرودوت او در راه بازگشت به ایران، در سوریه بود که خبر برتختنشینی گئومات را از جارچی دریافت کرد.
مرگ کمبوجیه در هالهای از ابهام و افسانه است: بر اساس کتیبهٔ بیستون، او «به مرگ خود مُرد». این عبارت مشخص نمیکند که آیا کمبوجیه خودکشی کرد یا چنانچه برخی استدلال کردهاند، منظور داریوش، مرگی بر اثر جهالت و عقوبت کارهای کمبوجیه بود. استاد زرین کوب معتقد است که این جملهٔ داریوش، هم فکر وقوع خودکشی را نفی و هم مرگ طبیعی را انکار میکند. پژوهشگران در تفسیر این عبارت، اتفاق نظر ندارند و مشخص نیست منظور داریوش مرگی طبیعی، خودکشی و یا هردو بوده است. برخی معتقدند مرگ کمبوجیه تصادفی و بهدست خودش بوده است. در سالنامهها و رویدادنامههای محلی مصریان، تنها گفتهشده که مرگ کمبوجیه در زمان مسافرت روی داده است و جزئیات بیشتری ذکر نشدهاست. هرودوت گزارش میدهد شاه هنگام سوارشدن بر اسب بیاحتیاطی کرد و خنجری که بر کمر داشت در رانش فرو رفت و پس از سه هفته، درگذشت. از سوی دیگر، کتزیاس گزارش میدهد که کمبوجیه بر اثر حادثهای در خانهاش در بابل درگذشت: «هنگامی که او برای سرگرمی خویش تکه چوبی را با کاردش میتراشید، کارد در رانش فرو رفت، آن را شکافت و بعد از یازده روز درگذشت.» او همچنین مینویسد که ایگساپات، یکی از سرداران هخامنشی جنازهٔ او را با خود به پایتخت آورد.
از دورهٔ حکومت کمبوجیه، هیچگونه نوشتهای به خط و زبان فارسی باستان یافت نشده است. گروهی معتقدند بنایی که در زبان عامیانه «تخت رستم» نامیده میشود و در نزدیکی نقش رستم و در چهار کیلومتری شمال تخت جمشید قرار دارد، برای آرامگاه کمبوجیه در نظر گرفته شده بود ولی پس از مرگش ناتمام ماند. کوششهای ارنست در سال ۱۹۳۲ میلادی، برای دستیابی به اسناد سنگبنا به جایی نرسید. برخی دیگر، از جمله شاپور شهبازی اعتقاد دارند ویرانهٔ سنگی «زندان سلیمان» در پاسارگاد آرامگاه کمبوجیه است. گروهی دیگر نیز آثار سنگی بین تخت جمشید و نقش رستم که به نام «تخت گوهر» معروف است را آرامگاه کمبوجیه دانستهاند.